کد مطلب:106614 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:163

خطبه 229-در بیان پیشامدها











[صفحه 318]

از خطبه های آن حضرت كه آن را درباره ی حوادث آینده ایراد فرموده است: احرجه: او را مجبور كرد و بر او تنگ گرفت. تصدعوا: پراكنده شدند. غب كل شیئی: عاقبت و سرانجام كار. فور النار: زبانه كشیدن آتش و قوت گرمایش. امطت عن كذا و مطت: از آن دوری كردم. اقتحام: با شدت و بی باكی در جایی داخل شدن. سنن: قصد (آه، پدر و مادرم فدای آنان باد، آنها گروهی هستند كه نامهایشان در آسمان معروف است اما در زمین گمنام می باشند، مردم، بهوش باشید و خود را آماده كنید كه امور به شما پشت كند، و بدبختی به شما روی آورد، پیوندها گسیخته می شود و خردسالان كارها را به دست گیرند، این وضع هنگامی پیش می آید كه اگر مومن هدف ضربه های شمشیر واقع شود، برایش از یافتن یك درهم پول حلال آسانتر است و اجر و ثواب گیرنده بیشتر از دهنده می باشد، در آن روزگار شما نه از شراب، كه از فزونی ناز و نعمت، مست خواهید بود، در آن موقع بدون ضرورت سوگند یاد می كنید و بی باكانه دروغ می گویید و آن زمانی است كه بادهای بلا و مصایب شما را تحت فشار قرار دهد چنان كه بارهای سنگین بر پشت و گرد شتران فشار وارد می كند، چه طولانی است این رنج! و چه دور است امید رهایی

از آن. مردم، این بندها را كه حكایت از سنگینی باد می كند از دستهایتان بیافكنید و از پیرامون پیشوای خود پراكنده نشوید كه سرانجام خویشتن را نكوهش خواهید كرد، و خود را در آتش فتنه ای كه برافروخته اید میاندازید از قصد كردن آن دوری كنید و راه آن را رها كنید، كه به جان خودم سوگند مومن در شعله ی سوزان آن به هلاكت می رسد اما نامسلمان از آن سالم می ماند. همانا من در میان شما مانند چراغی در تاریكی هستم كه هر كس بخواهد از روشناییش بهره ور شود، پس بشنوید و سخنانم را بپذیرید و گوشهای دلتان را بگشایید تا حرفهایم را درك كنید.) بابی و امی، این عبارت را بطور اختصار باباه می گویند و جار و مجرور، خبر مبتدای محذوف یعنی هم می باشد، و شبیه این عبارت در سخنان امام (ع) اول خطبه ی 226 كه در هنگام غسل پیامبر اكرم خطاب به آن حضرت گفت نیز وجود داشت و مرجع ضمیر هم در این عبارت اولیای خداست كه در زمانهای بعد از زندگانی امام (ع) به دنیا آمده اند و مفسران شیعه می گویند حضرت از این كلمه، اولاد معصومش را اراده فرموده است كه پیشوایان جامعه بودند: اسمائهم فی السماء معروفه، این جمله اشاره به مقام و مرتبه ی والای آنها در پیشگاه حق تعالی، و قرار د

اشتن اسامی و صفات آنان در دیوان صدیقان می باشد، اما در روی زمین و میان اهل دنیا كه خیال می كنند كمال و سعادتی جز در این جهان ماده وجود ندارد، ناشناخته مانده اند، معمولا از چهره ی اهل صلاح و مومنان صدیق دوری از دنیا و امور مادی، ظاهر است، از این رو با اهل دنیا آمیزش ندارند و این امر، باعث می شود كه گمنام به سر برده و شناخته نشوند، و در جمله ی بعد هشدار داده است كه بر اثر بداندیشی و نداشتن وحدت كلمه در آینده با وضع و حالات بدی روبرو خواهند شد و دنیا را به فساد و تباهی خواهند كشید و آن عبارت از مسئولیت دادن به بی تجربه ها و افراد پست می باشد كه در نتیجه هر چه دنیا به آنان روآورد مایه ی عقب ماندگی شده و به هر سبب و وسیله ای متوسل می شوند از آنان قطع و كنده شود، واژه ی وصل در این سخن امام (ع): جمع وصله است و منظور از آن نظامهای اجتماعی است كه به واسطه ی وجود رسول اكرم و مدیریت آن حضرت در امور زندگی و معاد، مایه ی سعادت دنیا و آخرت آنان بود. از جمله ی اموری كه در ایجاد روابط حسنه اهمیت دارد و سبب صلاح عالم و اهل آن می باشد، آن است كه اشخاص باشرافت و بزرگوار، كارهای اجتماعی را به دست گیرند، چنان كه در عهدنامه ی مالك

اشتر نیز به این معنا اشاره كرده و فرموده است: از میان جامعه ی اسلامی كسانی را در راس كارهای اجتماعی بگذار كه اهل تجربه و باحیا و از خانواده های درستكار و پیشقدم در اسلام بوده باشند به دلیل آن كه اینها دارای كریمترین اخلاق و باارزشترین آبرو هستند، به طمع مال و منال كار نمی كنند و عاقبت اندیشترین افراد می باشند و برخلاف آنچه گفته شده مهمترین امری كه باعث فساد و تباهی جامعه می شود آن است كه كارها به دست كودك صفتان پست و بی تجربه افتد، زیرا همه ی امور بر عكس خواهد شد و نظام به هم پیوسته ی اجتماعی از هم گسیخته و جهان را ظلم و فساد فرا خواهد گرفت و بعد به موقعیتهایی اشاره می فرماید كه برای مردم دنیا در نتیجه ی خلافكاریهای مذكور پیش خواهد آمد. 1- در آن هنگام شمشیر زدن و تحمل ضربات آن برای مومن از به دست آوردن یك درهم از راه حلال آسانتر خواهد بود، زیرا اختلافها و سپردن كارها به نااهلان نظم جامعه را بر هم می زند، حلال و حرام به هم آمیخته می شود و بلكه راههای درآمد حرام بیشتر از حلال می شود. 2- در آن موقع، اجر و پاداش مستمندی كه طرف بخشش واقع می شود، از اجر و ثواب بخشنده بیشتر است، به دو دلیل: الف- بسیاری از عطاكنندگا

ن، آنچه كه به مستحقان می بخشند، یا از راه حرام به دست آورده اند و یا این كه به قصد ریا و خودنمایی و هوای نفس و به خاطر بهره كشی و اغراض دنیوی و ترس از شتری كه از ناحیه ی شخص مستمند، یا زیردست احتمال می دهند، انجام می دهند و به این دلیل اجر و پاداشی ندارند، اما شخص فقیر و مستحق به نیت و قصد او كار ندارد و شرعا موظف نیست كه از منشا درآمد وی تحقیق به عمل آورد و همین كه به منظور رفع نیاز و امرار معاش خود می گیرد ماجور و مثاب می باشد. ب- دلیل دیگر این كه بیشتر ثروتمندان پول و مال خود را در كارهای نامشروع صرف می كنند و موقعی كه به دست اشخاص مستحق می رسد، توفیق جبری برای پولدارها پیدا می شود به دلیل آن كه از خرج كردن آن در راههای نامشروع می مانند، اما فقیر در حقیقت بر آنان منت دارد زیرا باعث ترك این مقدار گناه آنها شده پس اجر و پاداش گیرنده، از دهنده بیشتر است. 3- موقعیت دیگری كه برای جامعه پدید می آید آن است كه در آن روز مردم با استفاده از غیر مسكرات مست و از خود بیخود می باشند و منظور آن است كه نعمت و رفاه و لذتهای مادی سبب بی توجهی آنان به مصالح امور گشته است. واژه ی مستی مجاز و استعاره از بی خبری ذكر شده و قرین

ه ی آن هم، عبارت من غیر شراب می باشد زیرا مستی حقیقی از خر و مسكرات معمولی حاصل می شود نه از غیر آن. 4- در آن زمان، بدون آن كه ضرورتی برای قسم خوردن پیش آید، هر لحظه سوگند یاد می كنند، بلكه آن چنان به عظمت الهی بی اعتنا می شوند كه برای پست ترین امور دنیا به خدا سوگند می خورند. 5- بر اثر خلافكاریها، دروغگویی، خوی و ملكه ی مردم آن زمان شده و بدون هیچ گونه ضرورت و لزومی از خلافت واقع گویی باكی ندارند. 6- در آن هنگام، گرفتاریها، شما را به شدت تحت فشار قرار خواهد داد، همچنان كه جهاز شتر، شانه و گردن وی را سخت می كوبد. كلمه ی غص در عبارت متن كنایه از سختی دردی است كه بر دلهای مردم وارد خواهد شد. ما اطول هذا العناء و ابعد هذا الرجاء، شارح در بیان ترتیب این دو جمله سه احتمال ذكر كرده، احتمال اول آن است كه جدا از قبل باشد و رابطه ای با آن نداشته باشد به این احتمال كه جمله های دیگری قبل از آن بوده كه گرفتاریهای شیعیان را در آن زمان و ناامید شدنشان را بیان می كند، در چنین شرایطی تنها امیدواری آنان به فرج آل محمد (ص) است كه آن نیز همراه با مشقتهای زیادی می باشد، و حضرت این عبارت را به عنوان قول شیعه بیان فرموده است كه آ

نها از شدت رنج و ناامیدی می گویند: چه طولانی است این سختی و چه دور است امید فرجی كه با قیام آن نجات دهنده حاصل خواهد شد، و این احتمال كه این دو جمله جدا از جمله های قبل خود باشد بر طبق عادتی است كه از مرحوم سیدرضی معمول است كه گاهی در آوردن جملات التقاط می كند و آنها را پشت سر هم نمی آورد. احتمال دوم آن است كه جمله ی استینافیه و دنباله ی ماقبل خود باشد كه امام (ع) پیروان خود را با این بیان توبیخ و سرزنش كرده است، برای آن از حقیقت و معنویت رو گردانده و به دنیای فانی روآورده اند و در طلب وی و امیدواری به آن خود را به مشقت و رنج می اندازند و این چنین آنان را از كاری كه در پیش گرفته اند متنفر می سازد و پیداست كه رنج دنیا برای طالبان آن، طولانی ترین رنج و آسایش خواستن از آن، دورترین خواسته ها می باشد، چنان كه حضرت در سخنان قبل فرمود: (هر كس برای دنیا بكوشد، دنیا از دستش می رود) و پیامبر (ص) فرمود (هر كس دنیا را بزرگترین وجهه ی همت خود قرار دهد، خداوند آن چنان كوشش وی را بر ضررش از هم می پاشد كه پیوسته فقر و بینوایی جلو چشمش قرار دارد، در حالی كه جز آنچه از دنیا نصیب اوست برایش پیش نمی آید.) و این سخن دلالت می كند

بر این كه هر كس تمام همتش دنیا و زرق و برق آن باشد، پیوسته فقر و نیازمندی را پیش روی خود ملاحظه می كند و این باعث می شود كه همواره برای به دست آوردن آن، در رنج و زحمت به سر ببرد. احتمال سوم آن كه، منظور از كلمه ی عناء كه امام بیان فرموده، رنجی باشد كه خود حضرت در بیشتر اوقات تحمل می كرد تا مردم را به سوی خدا و امور آخرت و معنویت بكشاند و البته این كار رنج و مشقت طولانی داشت، زیرا آنان به حرف وی گوش نمی دادند و از وحدت كلمه پشتیبانی نمی كردند. و مراد از كلمه ی رجاء امیدواری به اصلاح آنهاست و آن را دور و بعید شمرده است. ایها الناس القوا هذه الازمه، امام (ع) پس از بیان وضع اسفبار آینده ی جامعه ی خود، اكنون به راهنمایی آنها پرداخته و می فرماید: ای مردم، این بندها كه باعث سنگینی بار شما شده است از دستهای خود باز كرده و بر زمین افكنید. لغت ازمه كه جمع زمام و به معنای بند و افسار می باشد، استعاره از اندیشه های فاسدی بود كه پیروی می كردند و خواهشهای نفسانی كه آنها را به گناه و معصیت می كشاند، در واقع حضرت آن مردم را به شترانی تشبیه فرموده است كه با افسارهایی به این طرف و آن طرف كشیده می شوند. و فعل القوا استعاره از

عمل نكردن به افكار باطل و دوری كردن از آنهاست و مراد به كلمه ی ظهور، نفسهای آنان و به اثقال، سنگینی بار گناه می باشد چنان كه در قرآن نیز به این تشبیه تعبیر شده است: (... و هم یحملون اوزارهم علی ظهورهم)، و جای دیگر می فرماید (و لیحملن اثقالهم و اثقالا مع اثقالهم) و در حقیقت خصلتهای ناپسندی كه بر اثر گناه در نفوس این گونه انسانها جایگزین شده پشت او را سنگین كرده و، وی را از بالا رفتن به سوی مقام قدس و جایگاه ابرار و نیكوكاران بازمی دارد، همچنان كه سنگینی محموله های بزرگ حیوان را از سرعت در راه رفتن بازمی دارد كلمات القوا و اذمه، را به این سبب استعاره آورده كه بیشتر كار دست می باشد لذا از كلمه ی دست برای ترشیح آن استفاده كرده و عبارت: من ایدیكم را بیان فرموده است حاصل معنا آن است كه امام (ع) مردم زمان خود را امر فرموده است كه اندیشه های تباهی آور را ترك كنند و دنبال هواهای نفسانی نروند و برای این كه آنان را بیشتر از این كارها باز دارد، سرانجام شوم آن را كه تحمل بارهای سنگین و طاقت فرسای گناهان است به آنان خاطرنشان ساخته و سپس به منظور این كه متفرق شدن و جدایی از مقام رهبری نیز از جمله ی اندیشه های ناروا می باشد

به آنان گوشزد می فرماید كه وی را رها نكنند و از پیرامونش پراكنده نشوند. فتذموا غب فعالكم، این جمله عاقبت نامطلوب جدایی از رهبر را می فهماند كه در نتیجه دشمن بر آنان مسلط می شود، عزتشان مبدل به ذلت و آسایش و نعمتشان به رنج و فقر تبدیل خواهد شد و آن موقع است كه به زشتی اندیشه های خود پی برده و به نكوهش كارهای گذشته ی خود خواهند پرداخت و به دنبال نهی آنان از اندیشه های زشت و منع آنها از پراكندگی و دور شدن از امام خود و بیان قسمتی از نتیجه های سوء آن ایشان را از فرو رفتن در فتنه ای كه به این علت در انتظار آنهاست بر حذر داشته و می فرماید: خودتان را بی باكانه در آتش آشوب و فتنه ای كه در اثر جدایی از رهبر، جلو رویتان قرار گرفته است نیاندازید. نكته های بلاغی كه در این قسمت از سخنان حضرت می باشد از این قرار است: واژه ی نار استعاره از جنگها، كشتارها و ستمگریهایی می باشد كه از خواص فتنه و آشوب است و مانند آتش باعث آزار و اذیت است، صفت اقتحام كه به معنای یورش بردن است برای مخالفت با آن حضرت و جدایی از وی ذكر شده تا نشان دهد كه این امر، به سرعت آنان را به آشوب می كشاند، همچنان كه شخص مقتحم، خود را سریع و بی باكانه در مكا

نی جایگزین می سازد، واژه ی فور، كه به معنای شعله ور شدن آتش است و نیز لهب به عنوان ترشیح برای نار ذكر شده، تا بیشتر آنان را به ترك این عمل وادار سازد، و سپس یاران خویش را نصیحت می فرماید كه خود را از آشوبی كه در آینده پیش خواهد آمد كه كنار بگیرند، راهش را باز گذارند تا بگذرد و خود را آلوده به آن نسازند و سر راهش قرار نگیرند كه مبادا در آتش آن بسوزند و سپس دلسوزانه به جان خود سوگند یاد می كند كه دخول در آن فتنه باعث هلاكت مومن و سلامت و رفاه كافر می باشد، صدق این گفتار، امری روشن، خبر از آینده و از كرامتهای آن حضرت است زیرا آنچه كه خبر داده واقع شد و در حكومت ظالمانه ی بنی امیه كسانی از مسلمانان توانستند سالم بمانند كه گوشه نشین بوده و به عبادت خود مشغول و عقیده ی خود را حفظ كردند، و در امور اجتماعی دخالت نداشتند، اما هر مومنی كه خواست علیه آنان درآید سلامتش به خطر افتاد و سرانجام به شهادت رسید ولی نامسلمانان و منافقانی كه با فسادهای آنان موافق بودند، و با ستمگری نسبت به بندگان خدا و دروغ بستن به پیامبر او توانستند برای خود در دل حكومتها جایی باز كنند به موقعیتهای اساسی دست یافتند و عهده دار كارهای مهم شدند و

از تمام امور رفاهی برخوردار شدند، در خطبه های بعد خواهیم گفت كه چه بسیار اولیای خدا و ذراری پیامبر (ص) و صحابه ی او را كه این ستمكاران شهید ساختند. باید توجه كرد كه هلاكت مومن و سالم ماندن غیر او در فتنه ی زمانهای بعد كلیت ندارد بلكه به عنوان قضیه ی مهمله صادق است یعنی بیشترین قربانیان آن از مومنانند و اكثر كسانی كه جان سالم به در بردند، منافقان و اشخاصی می باشند كه اسلامشان محكم نیست. پس از بیان مطالب فوق به منظور روشن شدن راه سعادت، موقعیت خود را در میان جامعه ی زمانش به چراغی در تاریكی تشبیه فرموده و جمله ی لیستضیی به من ولجها، اشاره به وجه شبه می باشد، به این بیان كه طالبان هدایت از او و پیروان واقعیش، از روشنایی علم و راهنمایی آن حضرت كسب نور می كنند، و به راه رشد و حقیقت واصل می شوند، همان طور كه رونده ی در تاریكی به وسیله ی چراغ راه خود را می بیند، و لازمه ی این همانندی، آن است كه امام (ع) وضع مردم زمان خود را به تاریكی تشبیه فرموده، و چنان وانمود ساخته است كه اگر او، در میان آنان نباشد تمامشان مقهور و شكست خورده خواهند بود. بعد از آن كه با تشبیه وجود خود به چراغ نورانی، فضیلت خویش را روشن فرمود، از آ

نان می خواهد كه به سخنانش گوش فرا دهند، و دلها را برای فهمیدن نصایح و اندرزهایش آماده سازند، چنان كه هر گوینده ای، از مخاطبهای خود چنین انتظاری دارد. اثبات گوش برای دلها، از باب استعاره است به این بیان: علم و آگاهی را كه دل نسبت به گفته ها دارد تشبیه به گوش فرموده كه آن نیز سخنان را می شنود، و سپس از آنان خواسته است كه دلها را آماده سازند، نه گوشهای جسمانی را چرا كه حرفها بر دل می نشیند نه بر گوشهای مادی و محسوس، آری دل است كه آمادگی و توجهش به اندیشیدن در گفته های مسموع، سبب حصول درك، علم و فهم می باشد. توفیق از خداوند است.


صفحه 318.